Predict
[prɪˈdɪkt]Verb
to say that something will happen in the future OR tell beforehand
از پیش گفتن، پیشگویی کردن، پیشبینی کردن
Synonyms
foretell, forecast, divine, foresee, prophesy, call, augur, presage, portend, prognosticate, forebode, soothsay, vaticinate
Examples
Weathermen can predict the weather correctly most of the time.
هواشناسان بیشتر اوقات میتوانند به درستی هوا را پیشبینی کنند.
Who can predict the winner of the Superbowl this year?
چه کسی میتواند برندهی جام برتر امسال را پیشبینی کند؟
Laura thought she could predict what I would do, but she was wrong.
«لورا» فکر میکرد میتواند پیش بینی کند من چه کار خواهم کرد؛ ولی اشتباه میکرد.
I predict that it will be a boy.
پیشگویی میکنم که پسر است.
Snow is predicted for tomorrow.
برای فردا برف پیشبینی شده است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما