دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سیزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Premise

  [ˈpremɪs]

Noun

a statement or an idea that forms the basis for a reasonable line of argument

(منطق - در قیاس صوری) صغری یا کبری، مقدمه، فرض (مفروضات)، قضیه، بیان مقدمه، پیش آورد

Synonyms

assumption, proposition, thesis, ground, argument, hypothesis, assertion, postulate, supposition, presupposition, postulation

Examples

Major premise

(منطق - در قیاس صوری) کبری

Minor premise

(منطق - در قیاس صوری) صغری

The basic premise of her argument

فرض اصلی استدلال او

The argument rests on a false premise. .

استدلال بر یک فرض نادرست استوار است.

His reasoning is based on the premise that all people are equally capable of good and evil

استدلال او بر این فرض استوار است که همه مردم به یک اندازه قادر به خیر و شر هستند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>