دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دوازدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Prohibit

  [prəˈhɪbɪt - prəʊˈhɪbɪt]

Verb

forbid by law or authority OR to stop something from being done or used especially by law

قانوناً منع‌ کردن، ممنوع کردن، قدغن کردن، نهی کردن، بازمان کردن، بژکم کردن

to make something impossible to do

جلوگیری کردن، ممانعت به‌عمل آوردن، مانع شدن، باز داری کردن

Synonyms

forbid, ban, rule out, veto, outlaw, disallow, proscribe, debar, interdict, criminalize, prevent, restrict, stop, hamper, hinder, constrain, obstruct, preclude, impede, make impossible

Antonyms

allow, permit, order, let, further, suffer, command, endure, license, tolerate, authorize, consent to, give leave to

Examples

Elvin’s manager prohibited him from appearing on television.

مدیر «الوین‌» مانع‌ از ظاهر شدن او بر تلویزیون شد.

Many homeowners prohibit others from walking on their property.

بسیاری از صاحب‌ خانه‌ها از قدم زدن دیگران در ملکشان ممانعت‌ می‌کنند.

The law prohibits the use of guns to settle a conflict.

قانون، استفاده از اسلحه‌ برای فرونشاندن درگیری را منع‌ می‌کند.

Smoking is prohibited.

سیگار کشیدن ممنوع است.

Parking is prohibited.

پارک کردن (در اینجا) ممنوع است.

People are prohibited from gathering in streets.

مردم حق ندارند در خیابان‌ها اجتماع کنند.

Lack of money prohibits the completion of the project.

فقدان پول مانع اتمام طرح است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>