دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Propagate

  [ˈprɑːpəɡeɪt]

Verb

to spread an idea, a belief or a piece of information among many people

(عقاید و غیره) پخش کردن، پراکندن

to produce new plants from a parent plant

(گیاه یا جانور را) تکثیر کردن، پروراندن، زاد آوردن، زاد آوری کردن، جوانه زنی کردن، (گیاه یا جانور) تکثیر شدن، فزونزاد شدن، زاد و ولد کردن

Synonyms

spread, publish, promote, broadcast, proclaim, transmit, circulate, diffuse, publicize, disseminate, promulgate, make known, produce, generate, engender, increase, reproduce, breed, multiply, proliferate, beget, procreate

Antonyms

suppress, hide, cover up, withhold, stifle, hush up, keep under wraps

Examples

To propagate the Koran throughout the world

قرآن را در سرتاسر جهان پخش کردن

Rabbits propagate rapidly.

خرگوش به سرعت زاد و ولد می‌کند.

Some plants could not propagate themselves in the new surrounding.

برخی گیاهان نتوانستند خود را در محیط جدید تکثیر کنند.

To propagate a special breed of horses

نژاد ویژه‌ای از اسب را تکثیر کردن

The vast areas in which the culture of ancient Iran had been propagated.

سرزمین‌های گسترده‌ای که در آن فرهنگ ایران باستان پراکنده شده.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>