دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Proximity

  [prɑːkˈsɪməti]

Noun

​the state of being near somebody/something in distance or time

نزدیکی، مجاورت، جوار

Synonyms

nearness, closeness, vicinity, neighborhood, juxtaposition, contiguity, propinquity, adjacency

Examples

In the proximity of the church

در جوار کلیسا

The proximity of the hospital to our house

نزدیکی بیمارستان به خانه‌ی ما

A house in the proximity of (= near) the motorway

خانه ای در مجاورت (= نزدیک) شاهراه

The proximity of the college to London makes it very popular.

نزدیکی کالج به لندن آن را بسیار محبوب کرده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>