Proximity
[prɑːkˈsɪməti]Noun
the state of being near somebody/something in distance or time
نزدیکی، مجاورت، جوار
Synonyms
nearness, closeness, vicinity, neighborhood, juxtaposition, contiguity, propinquity, adjacency
Examples
In the proximity of the church
در جوار کلیسا
The proximity of the hospital to our house
نزدیکی بیمارستان به خانهی ما
A house in the proximity of (= near) the motorway
خانه ای در مجاورت (= نزدیک) شاهراه
The proximity of the college to London makes it very popular.
نزدیکی کالج به لندن آن را بسیار محبوب کرده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.