دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Prudent

  [ˈpruːdnt]

Adjective

sensible and careful when you make judgements and decisions; avoiding unnecessary risks

محتاط، دوراندیش، هوشکار، (عمل) دست به عصا، حساب شده، سنجیده، حسابگر، سنجشگر، صرفه جو، مصلحت، مصلحت‌آمیز، صلاح، محتاطانه

Synonyms

cautious, careful, wary, discreet, canny, vigilant, circumspect, wise, politic, sensible, sage, shrewd, discerning, judicious, sagacious, thrifty, economical, sparing, careful, provident, frugal, far-sighted

Antonyms

rash, careless, thoughtless, indiscreet, inconsiderate, heedless, irrational, unwise, imprudent, injudicious, impolitic, extravagant, careless, wasteful

Examples

A prudent man

یک مرد محتاط

A prudent plan

یک نقشه‌ی احتیاط آمیز

Being naturally prudent, she was not inclined to take such a risk.

از آنجایی که به طور طبیعی محتاط بود، تمایلی به پذیرش چنین ریسکی نداشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>