Pugnacious
[pʌɡˈneɪʃəs]Adjective
having a strong desire to argue or fight with other people
دعوایی، جدال طلب، ستیزه جو، جنگجو، ستیزه گر
Synonyms
aggressive, contentious, irritable, belligerent, combative, petulant, antagonistic, argumentative, bellicose, irascible, quarrelsome, hot-tempered, choleric, disputatious
Antonyms
quiet, calm, gentle, peaceful, conciliatory, pacific, placid, peace-loving, peaceable, placatory, irenic
Examples
The missing face is that of the late Cecil Spence, Mayor in 1977-78 and as principled as he was pugnacious.
چهره مفقود شده چهره مرحوم "سیسیل اسپنس"، شهردار 1977-1978 و به همان اندازه که اصولگرا بود، جنگ طلب بود.
When drinking, he becomes pugnacious and rude.
در هنگام نوشیدن مشروب، ستیزه جو و بی ادب می شود.
Reg Seekings, a short, stocky and pugnacious East Anglian, had achieved a considerable reputation in the boxing ring.
"رِگ سیکینگز"، یک فرد کوتاه قد، تنومند و سرسخت اهل انگلستان شرقی، به شهرت قابل توجهی در رینگ بوکس دست یافته بود.
A caustically witty and pugnacious man, Wade is a charismatic speaker who can keep a crowd spellbound.
"وید"، مردی بطورطعنه آمیزی شوخ و جنگ طلب، سخنران کاریزماتیکی است که میتواند جمعیت را مجذوب و محسورخود نگه دارد.
Congressmen have been less pugnacious since then, and in exchange Mr Borja has stopped trying to reform things much.
نمایندگان کنگره از آن زمان کمتر ستیزه گر بوده اند و در عوض "آقای بورجا" از تلاش برای اصلاح امور دست کشیده است.
A man of great personal charm, he was yet stubborn and pugnacious towards those with whom he disagreed.
مردی با جذابیت شخصی زیاد، در عین حال نسبت به کسانی که با آنها مخالف بود سرسخت و خصمانه بود.
Crystalizing these feelings was a youthful, pugnacious writer named Norman Mailer.
تبلور این احساسات برای یک نویسنده ای جوان و سرسخت به نام نورمن میلر بود.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما