دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Qualm

  [kwɑːm - kwɔːm]

Noun

a feeling of doubt or worry about whether what you are doing is right

دلهره، دلواپسی، ناراحتی خیال، دچار شدن به اضطراب (و غیره)، دودلی، ندای وجدان، دغدغه خاطر، ابا، احساس گناه، (با: no) ابا نداشتن، روی گردان نبودن

Synonyms

misgiving, doubt, uneasiness, regret, anxiety, uncertainty, reluctance, hesitation, remorse, apprehension, disquiet, scruple, compunction, twinge or pang of conscience

Examples

That memory gave him a qualm of terror.

آن خاطره او را دچار وحشت کرد.

I had qualms about swimming in that cold, rapid river.

از شنا کردن در آن رود سرد و سریع‌السیر اضطراب داشتم.

He had no qualms about imprisoning his opponents.

او از زندانی کردن مخالفان خود ابا نداشت.

A student who has no qualms about cheating in an examination.

شاگردی که تقلب در امتحان وجدانش را ناراحت نمی‌کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>