دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Quarter

  [ˈkwɔːrtər]

Noun

one of four equal parts of something

چارک، یک چهارم، ربع، چهار یک

a period of 15 minutes either before or after every hour

ربع (ساعت)، پانزده دقیقه

a period of three months, used especially as a period for which bills are paid or a company’s income is calculated

دوره‌ی سه ماهه، سه ماه، فصل

a district or part of a town

محله، برزن، کوی

a person or group of people, especially as a source of help, information or a reaction

(معمولا جمع) منبع (خبر یا قدرت و غیره)، مرجع

a coin of the US and Canada worth 25 cents

ک چهارم دلار، ۲۵ سنت، (امریکا و کانادا) سکه‌ی ۲۵ سنتی

rooms that are provided for soldiers, servants, etc. to live in

(جمع) اقامتگاه، جا، محل زندگی، مسکن، زیوار، منزل

the period of time twice a month when we can see a quarter of the moon

(نجوم) ماه به شکل تربیع، چهاره‌ی ماه، تربیع، چهاره‌ی نخست، چهاره‌ی پسین

one of the four periods of time into which a game of American football is divided

(فوتبال و بسکتبال و غیره) هر یک از دو نیمه‌ی هاف تایم، نصف نیمه، چارک (دوره‌ی بازی)

a unit for measuring weight, a quarter of a pound; 4 ounces AND a unit for measuring weight, 28 pounds in the UK or 25 pounds in the US; a quarter of a hundredweight

(واحد وزن برابر با ۲۵ پوند در امریکا و ۲۸ پوند در انگلیس) کوارتر

kind treatment of an enemy or opponent who is in your power

امان، زینهار، گذشت

Synonyms

district, region, neighbourhood, place, point, part, side, area, position, station, spot, territory, zone, location, province, colony, locality, mercy, pity, compassion, favour, charity, sympathy, tolerance, kindness, forgiveness, indulgence, clemency, leniency, forbearance, lenity

Examples

The large family was unaccustomed to such small quarters.

آن خانواده ی بزرگ به‌ چنین‌ محله‌ی کوچکی‌ عادت نداشتند.

Ellen moved to the French Quarter of our city.

«اِلن‌» به‌ محله‌ فرانسوی نشین‌ شهر ما نقل‌ مکان کرد.

Three quarters

سه چهارم

A quarter of Iran's population

یک چهارم جمعیت ایران

To divide the apples into quarters

سیب‌ها را به چهار بخش تقسیم کردن

A quarter past four

چهار و پانزده دقیقه

A quarter of an hour

یک ربع ساعت

The Latin quarter in Paris

محله‌ی لاتین در پاریس

The coppersmiths quarter of Kashan

کوی مسگران کاشان

The soldiers were ordered back to their quarters.

به سربازان دستور داده شد که به اقامتگاه خود برگردند.

He had a hard time finding suitable quarters for his family.

در یافتن منزل مناسب برای خانواده‌اش دچار اشکال شد.

News from the highest quarters

خبر واصله از بالاترین مراجع

His father was poor, so he expected no help from that quarter.

پدرش بی‌پول بود و لذا انتظار کمک از او نداشت.

To give quarter to somebody

به کسی زینهار دادن

They killed all the captives, no quarter was given even to women.

همه‌ی اسیران را کشتند و حتی به زن‌ها هم امان ندادند.

Quarter

  [ˈkwɔːrtər]

Verb

to cut or divide something into four parts

به چهار بخش تقسیم کردن، چارک کردن، چهار بخشی کردن، یک چهارم کردن، چهار یک کردن، (جسد شخص اعدام شده) شقه کردن، چهار بخش کردن

to provide somebody with a place to eat and sleep

(به ویژه سربازان) جا دادن، مسکن تهیه دیدن، اقامتگاه تعیین کردن

Synonyms

accommodate, house, lodge, place, board, post, station, install, put up, billet, give accommodation, provide with accommodation

Examples

The city quartered the paupers in an old school.

اهل‌ شهر، افراد بیچاره را در مدرسه‌ای قدیمی‌ اسکان دادند.

He quartered the orange.

پرتقال را چهار بخش کرد.

He was hanged and quartered.

او را دار زدند و شقه کردند.

Soldiers and sailors were quartered in one place.

سربازان و ملوانان را در یک محل جا داده بودند.

Russian soldiers were temporarily quartered in a church.

سربازان روسی را موقتا در یک کلیسا سکنی داده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>