دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و شش ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Quench

  [kwentʃ]

Verb

to drink so that you no longer feel thirsty

(تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن

to stop a fire from burning

(آتش و غیره) خاموش کردن

Synonyms

satisfy, appease, allay, satiate, slake, sate, put out, extinguish, douse, end, check, destroy, crush, suppress, stifle, smother, snuff out, squelch

Examples

Foam will quench an oil fire.

کف‌، آتش‌ سوزی ناشی‌ از نفت‌ را خاموش می‌کند.

Only Pepsi Cola will quench my thirst on such a hot day.

تنها پپسی‌ کولا عطش‌ من‌ را در چنین‌ روز داغی‌ فروکش‌ خواهد کرد.

He reads and reads and reads to quench his thirst for knowledge.

او مطالعه‌ می‌کند، مطالعه‌ می‌کند، مطالعه‌ می‌کند، تا عطش‌ خود را برای دانش‌ فرو نشاند.

To quench one's thirst

تشنگی خود را فرونشاندن

To quench fire with water

آتش را با آب خاموش کردن

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>