Quench
[kwentʃ]Verb
to drink so that you no longer feel thirsty
(تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن
to stop a fire from burning
(آتش و غیره) خاموش کردن
Synonyms
satisfy, appease, allay, satiate, slake, sate, put out, extinguish, douse, end, check, destroy, crush, suppress, stifle, smother, snuff out, squelch
Examples
Foam will quench an oil fire.
کف، آتش سوزی ناشی از نفت را خاموش میکند.
Only Pepsi Cola will quench my thirst on such a hot day.
تنها پپسی کولا عطش من را در چنین روز داغی فروکش خواهد کرد.
He reads and reads and reads to quench his thirst for knowledge.
او مطالعه میکند، مطالعه میکند، مطالعه میکند، تا عطش خود را برای دانش فرو نشاند.
To quench one's thirst
تشنگی خود را فرونشاندن
To quench fire with water
آتش را با آب خاموش کردن
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما