دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Rampant

  [ˈræmpənt]

Adjective

​(of something bad) existing or spreading everywhere in a way that cannot be controlled

فراوان، بی حدو حصر، شایع، فراگستر، زبانزد، پراکنده، افسار گسیخته

Synonyms

widespread, rank, epidemic, prevalent, rife, exuberant, uncontrolled, unchecked, unrestrained, luxuriant, profuse, spreading like wildfire, unrestrained, wild, violent, raging, aggressive, dominant, excessive, outrageous, out of control, rampaging, out of hand, uncontrollable, flagrant, unbridled, vehement, wanton, riotous, on the rampage, ungovernable

Examples

A rampant crime wave

موج گسترده‌ای از جنایت

Rumors ran rampant that he was resigning.

همه جا شایع شده بود که او دارد استعفا میدهد.

Rampant inflation/corruption

تورم/فساد افسارگسیخته

Unemployment is now rampant in most of Europe.

در حال حاضر بیکاری در بیشتر کشورهای اروپایی بیداد می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>