Raucous
[ˈrɔːkəs]Adjective
sounding loud and rough
پر سروصدا، پر جنجال، (صدا) خشن، گوشخراش، ناهنجار
Synonyms
harsh, rough, loud, noisy, grating, strident, rasping, husky, hoarse
Antonyms
quiet, sweet, smooth, mellifluous, dulcet
Examples
A raucous shout
فریاد گوشخراش
Our neighbor's raucous party
مهمانی پر سروصدای همسایههایما
They grew more and more raucous as the evening went on.
هر چه غروب می گذشت، آنها صدایشان بلند و بلندتر می شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.