دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Raucous

  [ˈrɔːkəs]

Adjective

sounding loud and rough

پر سروصدا، پر جنجال، (صدا) خشن، گوشخراش، ناهنجار

Synonyms

harsh, rough, loud, noisy, grating, strident, rasping, husky, hoarse

Antonyms

quiet, sweet, smooth, mellifluous, dulcet

Examples

A raucous shout

فریاد گوشخراش

Our neighbor's raucous party

مهمانی پر سروصدای همسایه‌های‌ما

They grew more and more raucous as the evening went on.

هر چه غروب می گذشت، آنها صدایشان بلند و بلندتر می شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>