دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Rebuke

  [rɪˈbjuːk]

Verb

to speak severely to somebody because they have done something wrong

(شدیدا) سرزنش کردن، توبیخ کردن، سرکوفت زدن، نکوهش کردن

Synonyms

admonish, berate, castigate, censure, chide, go after, oppose, reprimand, reproach, scold, upbraid, blame, fry, jawbone, lecture, lesson, monish, pay, rake, read, reprehend, reprove, rip, zap, bawl out, call on the carpet, carp on, chew out, climb all over, dress down, give a talking-to, jump down one's throat, jump on, lay into

Antonyms

approve, compliment, flatter, laud, praise

Examples

She rebuked herself for her stupidity.

او خودش را به خاطر حماقتش سرزنش کرد.

One of the members of parliament rebuked the prime minister.

یکی از نمایندگان مجلس نخست وزیر را سخت سرزنش کرد.

The company was publicly rebuked for having neglected safety procedures.

این شرکت به دلیل نادیده گرفتن مراحل ایمنی مورد سرزنش عمومی قرار گرفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>