دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دوم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Recline

  [rɪˈklaɪn]

Verb

to sit or lie in a relaxed way, with your body leaning backwards

(روی چیزی) تکیه دادن، لم دادن، لمیدن، برآسودن، یله دادن، دراز کشیدن

when a seat reclines or when you recline a seat, the back of it moves into a comfortable, sloping position

(صندلی و غیره) خواباندن، (پشتی را) عقب یا جلو کشیدن

Synonyms

loll, lounge, sprawl, stretch out

Antonyms

stand, rise, stand up, get up, sit up, stand upright

Examples

Richard likes to recline in front of the television set.

«ریچارد» دوست‌ دارد جلو تلویزیون دراز بکشد.

After reclining on her right arm for an hour, Maxine found that it had become numb.

بعد از اینکه‌ «ماکسین‌» یک‌ ساعت‌ روي بازوي راستش‌ لم‌ داد، متوجه‌ شد بازویش‌ بی‌ حس‌ شـده است‌.

My dog's greatest pleasure is to recline by the warm fireplace.

بزرگترین‌ لذت سگم‌ این‌ است‌ که‌ کنار شومینه‌ي گرم دراز بکشد.

The doctor asked the patient to recline on the bed.

دکتر از بیمار خواست که روی تخت دراز بکشد.

He was reclining on a pillow and reading a book.

روی بالش لم داده بود و کتاب می‌خواند.

The child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep.

کودک سر خود را روی شانه‌ی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>