دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دهم ۱۱۰۰
5 از 2 امتیاز

Recoil

  [rɪˈkɔɪl]

Verb

to move your body quickly away from somebody/something because you find them or it frightening or unpleasant

پس رفتن، (خود را) پس کشیدن، یکه خوردن، واخوردن

Synonyms

jerk back, pull back, flinch, quail, kick, react, rebound, spring back, resile, draw back, shrink, falter, shy away, balk at

Examples

As soon as he saw the rotten corpse he recoiled with disgust.

تا جسد فاسد شده را دید از شدت تنفر یکه خورد.

She recoiled from his touch.

برای جلوگیری از لمس او خود را عقب کشید.

He recoiled in horror at the sight of the corpse.

با دیدن جسد از شدت وحشت یکه خورد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>