Redeem
[rɪˈdiːm]Verb
to make somebody/something seem less bad
توجیه کردن، ویچاردن، ارزشمند نمایاندن، نجات دادن، بخشیدن
to do something to improve the opinion that people have of you, especially after you have done something bad
(با پوزش یا جبران) دوباره خود را مقرب کردن، در دل جا کردن، عزیز کردن، (خود را) به وضع اول برگرداندن
(in Christianity) to save somebody from the power of evil
(از گناه) رهانیدن، رستگار کردن، رستن
to pay the full sum of money that you owe somebody; to pay a debt
(رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن
to exchange something such as shares or vouchers for money or goods
اسکناس را تبدیل به سکه یا شمش طلا یا نقره کردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن
to get back a valuable object from somebody by paying them back the money you borrowed from them in exchange for the object OR buy back; pay off
(به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، بازخریدن، باز به دست آوردن، پس خریدن، پس خرید کردن
to do what you have promised that you will do
(به وعده) وفا کردن
Synonyms
reinstate, vindicate, absolve, free from blame, remove the guilt from, restore to favour, rehabilitate, make up for, offset, make good, compensate for, outweigh, redress, atone for, make amends for, defray, pay off, clear, square, honour, discharge, pay back
Examples
The property on which money has been lent is redeemed when the loan is paid back.
مِلکی که روی آن پول قرض داده شده است زمانی فک رهن میشود که وام باز پرداخت شود.
My family was relieved to hear that the mortgage had been redeemed.
خانواده ام وقتی شنید وثیقه از گرو آزاد شده است، آسوده خاطر شد.
Mr. Franklin promptly redeemed his promise to help us in time of need.
آقای «فرانکلین» خیلی سریع به قولش برای کمک به ما در موقع نیاز وفا کرد.
His superb acting redeems this otherwise boring movie.
ایفای (نقش) عالی او این فیلم از هر جهت ملال انگیز را توجیه میکند.
This bad-tempered man's sole redeeming quality is his honesty.
یگانه خصلت ارزشمند نمای این مرد بدخلق درستکاری اوست.
The criminal redeemed himself by saving a drowning child.
آن تبهکار با نجات دادن کودک مغروق خود را مقرب کرد.
He came to this world to redeem us from sin.
او برای رهانیدن ما از گناه به این جهان آمد.
Soon, I am going to redeem the mortgage on my house.
به زودی خانهی خود را از رهن در خواهم آورد.
You can redeem your bonds at our central office.
اوراق قرضه را میتوانید در ادارهی مرکزی ما نقد کنید.
They redeemed their lost territories.
آنان سرزمینهای از دست رفتهی خود را پس گرفتند.
She redeemed her championship by winning twice.
با دوبار بردن مقام قهرمانی خود را دوباره به دست آورد.
He wanted to redeem the house which he had sold the year before.
او میخواست خانهای را که پارسال فروخته بود پس بخرد.
He redeemed his promise to stand by the army.
او به قول خود در حمایت از ارتش وفا کرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما