Redress
[rɪˈdres]Verb
to correct something that is unfair or wrong
(قصور یا خطا یا جرم یا تعدی و غیره) جبران کردن، شیانیدن، شیاناندن، چارهکردن، برطرف کردن
Synonyms
make amends for, pay for, make up for, compensate for, put right, recompense for, make reparation for, make restitution for, put right, reform, balance, square, correct, ease, repair, relieve, adjust, regulate, remedy, amend, mend, rectify, even up, restore the balance
Examples
To redress the balance (or scales)
عدالت برقرار کردن، حق را به حقدار رساندن
In order to redress social ills
به منظور چارهسازی نابسامانیهای اجتماعی
He promised to redress past injustices.
قول داد که بیعدالتیهای گذشته را جبران کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.