دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هشتم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Reluctant

  [rɪˈlʌktənt]

Adjective

unwilling OR hesitating before doing something because you do not want to do it or because you are not sure that it is the right thing to do

بی‌میل، روی گردان، بیزار، ناخواه، ناخواستار، از روی بی‌میلی، با بیزاری، ناخواهانه، با ناخواستگی

Synonyms

unwilling, slow, backward, grudging, hesitant, averse, recalcitrant, loath, disinclined, unenthusiastic, indisposed

Antonyms

willing, keen, eager, enthusiastic, inclined

Examples

It was easy to see that Herman was reluctant to go out and find a job.

درك اینکه‌ «هِرمن‌» براي بیرون رفتن‌ و یافتن‌ کار بی‌میل‌ بود، ساده بود.

The patient was reluctant to tell the nurse the whole gloomy truth.

بیمار تمایل‌ نداشت‌ تمام حقیقت‌ غم‌ انگیز را به‌ پرستار بگوید.

I was reluctant to give up the security of family life.

مایل‌ نبودم امنیت‌ زندگی‌ خانوادگی‌ را از دست‌ بدهم‌.

A reluctant answer

پاسخ از روی بی‌میلی

Reluctant to go to that party

بی‌میل به رفتن به آن مهمانی

I am reluctant to meet her.

از ملاقات با او روی گردانم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>