دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Remiss

  [rɪˈmɪs]

Adjective

not giving something enough care and attention

قصور کننده، اهمال کار، مسامحه کننده، سست انگار، فروگذار، بی‌عرضه، سهل‌انگار، فراموشکار، بی‌دقت، پشت گوش انداز، پرویش، تنبل، ولنگار، شل و ول

Synonyms

any old way, any which way, asleep at switch, asleep on job, behindhand, culpable, daydreaming, defaultant, delinquent, derelict, dilatory, disregardful, fainéant, forgetful, heedless, inattentive, indifferent, indolent, lackadaisical, lax, lazy, neglectful, negligent, regardless, slack, slapdash,, slipshod

Antonyms

careful, mindful, scrupulous, thorough, thoughtful

Examples

Remiss discipline

انضباط شل و ول

In his remiss hours

در اوقات تنبلی

You have been very remiss.

شما خیلی قصور کرده‌اید.

He is remiss in paying his debts.

او در پرداخت بدهی‌های خود اهمال می‌کند.

Remiss in the performance of duties

سهل‌انگار در انجام وظایف

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>