دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Remuneration

  [rɪˌmjuːnəˈreɪʃn]

Adjective

an amount of money that is paid to somebody for the work they have done

مزد، اجرت، دستمزد، پاداش، حقوق

Synonyms

payment, income, earnings, salary, pay, return, profit, fee, wages, reward, compensation, repayment, reparation, indemnity, retainer, reimbursement, recompense, stipend, emolument, meed

Examples

High rates of remuneration

نرخ بالای دستمزد

Petitions to the Admiralty for remuneration for his discovery brought nothing.

درخواست به اداره نیروی دریایی برای دریافت پاداش برای کشف او چیزی به همراه نداشت.

Accordingly, in future the limit will rise with increase in the hourly remuneration rates, which should ease the position.

بر این اساس، در آینده با افزایش نرخ دستمزد ساعتی، این سقف افزایش خواهد یافت که باید موقعیت و وضع را تسهیل کند.

Although many officials and newspapers proposed that they be paid a modest salary, only the chief headmen received official remuneration.

اگرچه بسیاری از مقامات و روزنامه‌ها پیشنهاد دادند که حقوق متوسطی به آنها پرداخت شود، اما فقط مدیران ارشد حقوق رسمی دریافت کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>