دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Reprehensible

  [ˌreprɪˈhensəbl]

Adjective

morally wrong and deserving criticism

نکوهیده، شرم‌آور، شنیع، زشت، ناهنجار، ناپسند

Synonyms

blameworthy, bad, disgraceful, shameful, delinquent, errant, unworthy, objectionable, culpable, ignoble, discreditable, remiss, erring, opprobrious, condemnable, censurable

Antonyms

acceptable, admirable, laudable, praiseworthy, forgivable, unobjectionable, pardonable

Examples

Taking advantage of his simplicity is morally reprehensible.

سو استفاده از سادگی او از نظر اخلاقی نکوهیده است.

His conduct was thoroughly reprehensible.

رفتار او کاملاً مذموم بود.

I find their behavior morally reprehensible.

من رفتار آنها را از نظر اخلاقی شرم آور می دانم.

His crackdown on asylum seekers and his humiliating voucher system are reprehensible.

سرکوب پناهجویان و سیستم کوپن تحقیرآمیز او زشت است.

Is the decline, where documented, reprehensible?

آیا افول در جایی که مستند است، نکوهیده است؟

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>