Reputed
[rɪˈpjuːtɪd]Adjective
generally thought to be something or to have done something, although this is not certain
شایع، در افواه، گفته شده
Synonyms
supposed, said, seeming, held, believed, thought, considered, accounted, regarded, estimated, alleged, reckoned, rumored, deemed
Examples
The reputed owner of that garden
کسی که گفته میشود صاحب آن باغ است
He is reputed to be the best heart surgeon in the country.
او به عنوان بهترین جراح قلب در کشور شناخته می شود.
The house is wrongly reputed to have been the poet's birthplace.
این خانه به اشتباه شهرت دارد که زادگاه شاعر بوده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.