Requisite
[ˈrekwɪzɪt]Adjective
necessary for a particular purpose
لازم، بایسته، نیازین، مورد نیاز
Synonyms
necessary, needed, required, called for, essential, vital, mandatory, indispensable, obligatory, prerequisite, needful
Examples
The requisite supplies for this journey
توشههای لازم برای این سفر
She lacks the requisite experience for the job.
او فاقد تجربه لازم برای کار است.
They were not able to start the meeting until the requisite number of members were present.
آنها تا زمانی که تعداد لازم (حد نصابی) از اعضا حاضر نشده بودند، نتوانستند جلسه را شروع کنند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.