دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Resign

  [rɪˈzaɪn]

Verb

to officially tell somebody that you are leaving your job, an organization, etc.

استعفا دادن، مستعفی شدن، کناره‌گیری کردن

(resign yourself to something) ​to accept something unpleasant that cannot be changed or avoided

رضایت دادن، به خود قبولاندن، پذیرفتن

Synonyms

quit, leave, step down, stand down, vacate, abdicate, call it a day or night, give or hand in your notice, give up, abandon, yield, hand over, surrender, turn over, relinquish, renounce, forsake, cede, forgo

Examples

Vito resigned his position as editor of the school paper.

«ویتو» از مقام ویراستاری نشریه‌ی مدرسه‌ استعفا داد.

Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.

مربی‌ فوتبال با شنیدن خبر شکست‌ فوراً استعفا داد.

Upon examining the injury, the chiropractor told Jim he had better resign himself to a week in bed.

طبیب‌ مفصلی‌ بعد از معاینه‌ به‌ «جیم‌» گفت‌ بهتر است‌ به‌ یک‌ هفته‌ استراحت‌ در رختخواب تن‌ در دهد.

To resign one's post

از مقام خود کناره‌گیری کردن

Ahmad was forced to resign.

احمد را وادار به استعفا کردند.

The minister of the interior resigned.

وزیر کشور استعفا داد.

He is resigned to his fate.

او سرنوشت خود را پذیرفته است.

She resigned herself to a life of poverty and solitude.

او خود را با زندگی در فقر و تنهایی آشتی داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>