دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Roam

  [rəʊm]

Verb

wander; go about with no special plan or aim OR to walk or travel around an area without any definite aim or direction

سرگردان بودن، بی‌هیچ‌ هدف یا برنامه‌ خاصی‌ به‌ هر سو رفتن‌، ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، پرسه‌زدن، گشت زدن

Synonyms

wander, walk, range, travel, drift, stroll, stray, ramble, prowl, meander, rove, stravaig, peregrinate

Examples

In the days of the Wild West, outlaws roamed the country.

یاغیان در روزگار غرب وحشی‌ در کشور پرسه‌ می‌زدند.

A variety of animals once roamed our land.

زمانی‌ حیوانات گوناگونی‌ در زمین‌ ما پرسه‌ می‌زدند.

The bachelor promised his girlfriend that he would roam no more.

مرد مجرد به‌ دوست‌ دخترش قول داد که‌ دیگر ولگردی نکند.

Armed bands roamed the streets.

باندهای مسلح در خیابان‌ها پرسه می‌زدند.

Sheep and goats roamed the meadows.

گوسفندان و بزها در مرغزارها می‌گشتند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>