Roam
[rəʊm]Verb
wander; go about with no special plan or aim OR to walk or travel around an area without any definite aim or direction
سرگردان بودن، بیهیچ هدف یا برنامه خاصی به هر سو رفتن، ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، پرسهزدن، گشت زدن
Synonyms
wander, walk, range, travel, drift, stroll, stray, ramble, prowl, meander, rove, stravaig, peregrinate
Examples
In the days of the Wild West, outlaws roamed the country.
یاغیان در روزگار غرب وحشی در کشور پرسه میزدند.
A variety of animals once roamed our land.
زمانی حیوانات گوناگونی در زمین ما پرسه میزدند.
The bachelor promised his girlfriend that he would roam no more.
مرد مجرد به دوست دخترش قول داد که دیگر ولگردی نکند.
Armed bands roamed the streets.
باندهای مسلح در خیابانها پرسه میزدند.
Sheep and goats roamed the meadows.
گوسفندان و بزها در مرغزارها میگشتند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما