دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پنجم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Rural

  [ˈrʊrəl]

Adjective

​connected with or like the countryside OR in the country

روستایی‌، روستازی، روستانشین، کشاورزی، زراعتی، زراعی، رعیتی

Synonyms

agricultural, country, farming, agrarian, upcountry, agrestic, rustic, country, hick, pastoral, bucolic, sylvan, Arcadian, countrified

Antonyms

city, town, urban, cosmopolitan

Examples

Tomatoes are less expensive at the rural farm stand.

گوجه‌ فرنگی‌ درغرفه‌‌ی کشاورزی روستایی‌ ارزان‌تر است‌.

Rural areas are not densely populated.

مناطق‌ روستایی‌ پرجمعیت‌ نیستند.

The rural life is much more peaceful than the city one.

زندگی‌ روستایی‌ بسیار آرام‌تر از زندگی‌ شهری است‌.

Rural roads

راه‌های روستایی

Rural dances

رقص‌های روستایی

Rural reforms

اصلاحات زراعی

The country's rural areas

نواحی روستانشین کشور

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>