Rural
[ˈrʊrəl]Adjective
connected with or like the countryside OR in the country
روستایی، روستازی، روستانشین، کشاورزی، زراعتی، زراعی، رعیتی
Synonyms
agricultural, country, farming, agrarian, upcountry, agrestic, rustic, country, hick, pastoral, bucolic, sylvan, Arcadian, countrified
Antonyms
city, town, urban, cosmopolitan
Examples
Tomatoes are less expensive at the rural farm stand.
گوجه فرنگی درغرفهی کشاورزی روستایی ارزانتر است.
Rural areas are not densely populated.
مناطق روستایی پرجمعیت نیستند.
The rural life is much more peaceful than the city one.
زندگی روستایی بسیار آرامتر از زندگی شهری است.
Rural roads
راههای روستایی
Rural dances
رقصهای روستایی
Rural reforms
اصلاحات زراعی
The country's rural areas
نواحی روستانشین کشور
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.