دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sage

  [seɪdʒ]

Noun

a plant with flat, light green leaves that have a strong smell and are used in cooking as a herb

مرموک، مریم‌گلی، مریمی، سالومی

a very wise person

دانا، فرزانه، عاقل، کهبد، هشمند، بصیر، خردمند، زیرک

Synonyms

wise man, philosopher, guru, authority, expert, master, elder, pundit, Solomon, mahatma, Nestor, savant, Solon, man of learning

Examples

duck with sage and onion stuffing

اردک با چاشنی مریم گلی و پیاز

The wise old sage nodded.

حکیم پیر عاقل سری تکان داد.

A sage who penetrates the underlying principles of physics.

حکیمی که اصول بنیادی فیزیک را درک می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>