Salient
[ˈseɪliənt]Adjective
most important or easy to notice
برجسته، بیرون زننده، (مجازی) چشمگیر، بارز، مهم ، با اهمیت، آشکارا. نمایان
Synonyms
prominent, outstanding, important, marked, striking, arresting, signal, remarkable, pronounced, noticeable, conspicuous
Examples
Salient sailor
ملوان برجسته
Her nose was salient and pointed.
بینی او برآمده و نوکدار بود.
Some of the salient features of her speech.
برخی از نکات برجستهی نطق او
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.