دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Salient

  [ˈseɪliənt]

Adjective

most important or easy to notice

برجسته، بیرون زننده، (مجازی) چشمگیر، بارز، مهم ، با اهمیت، آشکارا. نمایان

Synonyms

prominent, outstanding, important, marked, striking, arresting, signal, remarkable, pronounced, noticeable, conspicuous

Examples

Salient sailor

ملوان برجسته

Her nose was salient and pointed.

بینی او برآمده و نوک‌دار بود.

Some of the salient features of her speech.

برخی از نکات برجسته‌ی نطق او

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>