Sanction
[ˈsæŋkʃn]Verb
to give permission for something to take place
اجازه دادن، مجاز شمردن، تصویب کردن، تصدیق کردن، پذیرفتن، تایید کردن
Synonyms
permit, back, support, allow, approve, entitle, endorse, authorize, countenance, vouch for, lend your name to, punish, discipline, penalize, chastise, bring to book, slap someone's wrist, throw the book at, rap someone's knuckles
Antonyms
refuse, ban, veto, forbid, reject, boycott, disallow
Examples
The government sanctioned his actions.
دولت اعمال او را تایید کرد.
Azarpad company will not sanction these expenditures.
شرکت آذرپاد این هزینهها را نخواهد پذیرفت.
He was sanctioned by the nature of his job to carry a gun at all times.
ماهیت شغل او به او اجازه میداد که در تمام اوقات سلاح حمل کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.