Saturate
[ˈsætʃəreɪt]Verb
to make something completely wet
خیس کردن یا شدن
to fill something/somebody completely with something so that it is impossible or useless to add any more
اشباع کردن، سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن
Synonyms
flood, overwhelm, swamp, overrun, deluge, glut, soak, steep, drench, seep, imbue, douse, impregnate, suffuse, ret, wet through, waterlog, souse, drouk
Examples
My jacket was saturated with water.
کت من خیس آب شده بود.
If you plunge a piece of cotton in water, it becomes saturated.
اگر یک تکه پنبه را در آب فرو کنی اشباع میشود.
Commercial advertisements have completely saturated the city.
شهر از آگهیهای تبلیغاتی کاملا اشباع شده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.