Scorch
[skɔːrtʃ]Verb
to burn and slightly damage a surface by making it too hot; to be slightly burned by heat
(سطح چیزی را) سوزاندن، دود زده کردن، برهودن، بخسودن
to become or to make something become dry and brown, especially from the heat of the sun or from chemicals
(در اثر گرمای زیاد یا کم آبی) پژمرده کردن یا شدن
to move very fast
با سرعت زیاد راندن یا سواری کردن
to criticize severely
(به طور شدید سوزان و دردآور) انتقاد کردن
Synonyms
burn, sear, char, roast, blister, wither, blacken, shrivel, parch, singe, wither, bake, dry up, parch, tear, speed, zoom, bomb, belt, barrel, whizz, burn rubber
Examples
The hot iron scorched the tablecloth.
اتوی داغ، رومیزی را سوزاند.
Farmers reported that their wheat was being scorched by the fierce rays of the sun.
کشاورزان گزارش دادند که گندم هایشان بخاطر اشعههای شدید خورشید خشک شده است.
Mr. Regan gave the class a scorching lecture on proper behavior in the cafeteria.
آقای «ریگان» سخنرانی انتقاد آمیزی در مورد رفتار شایسته در کافه تریا ارائه داد.
He scorched the court with his caricatures.
با کاریکاتورهای خود دربار را مورد انتقاد شدید قرار داد.
The long drought had scorched the leaves of the trees.
خشکسالی ممتد برگهای درختان را پلاسیده کرده بود.
She scorched my shirt while ironing it.
هنگام اتو کشی پیراهن مرا سوزاند.
One side of the kebab was scorched and the other side was raw.
یک طرف کباب سوخته و طرف دیگر آن خام بود.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما