دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sedentary

  [ˈsednteri]

Adjective

(of work, activities, etc.) in which you spend a lot of time sitting down

(کار و فعالیت و...) پشت میزی، یکجا نشینی، کم تحرک

spending a lot of time sitting down and not moving

نشسته، مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند

(of people or animals) that stay and live in the same place or area

(پرنده و غیره) غیر مهاجر، ساکن (در یکجا)، مانستک، مانا، یکجازی، ناکوچگر

Synonyms

inactive, sitting, seated, desk, motionless, torpid, desk-bound

Antonyms

moving, active, mobile, on the go, motile

Examples

A sedentary job/occupation/lifestyle

شغل/حرفه/سبک زندگی بی تحرک یا پشت میزی

A sedentary job can lead to weight gain.

یک شغل پشت میزی می‌تواند منجر به اضافه شدن وزن بشود.

He became increasingly sedentary in later life.

او در کهنسالی به طور بشدت بی تحرک شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>