دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Skirmish

  [ˈskɜːrmɪʃ]

Noun

a short fight between small groups of soldiers, etc., especially one that is not planned

زدوخورد (معمولا از نبرد کوچکتر و اتفاقی است)، کارزار، رزم، ستیز

a short argument, especially between political opponents

درگیری، رودررویی، مشاجره، چالش

Synonyms

fight, battle, conflict, incident, clash, contest, set-to, encounter, brush, combat, scrap, engagement, spat, tussle, fracas, affray, dust-up, scrimmage, argument, fight, row, clash, dispute, falling out, disagreement, feud, quarrel, barney, squabble, wrangle, bickering, difference of opinion, altercation, turf war

Examples

Border skirmishes

زد و خوردهای مرزی

Their verbal skirmish was the prelude to serious peace negotiations.

جنگ لفظی آنها مقدمه‌ی مذاکرات جدی صلح بود.

Several people were killed in skirmishes during the night.

در درگیری های شبانه چندین نفر کشته شدند.

A skirmish between the two party leaders

درگیری بین رهبران دو حزب

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>