دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Slovenly

  [ˈslʌvnli]

Adjective

​careless, untidy or dirty in appearance or habits

ولنگار، شلخته، شورتی، بی دقت، سر بهوا، لچر، بد لباس، بی انضباط

Synonyms

untidy, disorderly, unkempt, slatternly, careless, sloppy, negligent, slapdash, loose, slack, heedless, slipshod

Antonyms

smart, trim, neat, tidy, orderly, clean, meticulous, well-groomed, shipshape, soigné or soignée, careful, meticulous, conscientious, disciplined, methodical, well-ordered

Examples

Their landlady was fat and slovenly.

صاحبخانه آن ها چاق و شلخته بود.

Aldo gave a slovenly salute and left.

"آلدو" یک سلام نظامی نامرتب و شلخته داد و رفت.

He grew lazy and slovenly in his habits.

او در عادات خود تنبل و شلخته شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>