دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Squeamish

  [ˈskwiːmɪʃ]

Adjective

easily upset, or made to feel sick by unpleasant sights or situations, especially when the sight of blood is involved

(کسی که مزاجش زود به هم می‌خورد یا زود دچار تهوع می‌شود) نازک نارنجی، زودهراش، زود دل آشوب، زودبیزار، زیاده حساس،

Synonyms

queasy, sick, nauseous, queer, sickish, qualmish, fastidious, particular, delicate, nice, scrupulous, prudish, prissy, finicky, strait-laced, punctilious

Antonyms

strong-stomached, tough, bold, coarse, earthy, brazen, wanton, brassy, immodest

Examples

To make squeamish

دچار حالت تهوع یا انزجار کردن

He doesn't consider himself squeamish.

او خود را نازک نارنجی نمی داند.

There's no time to feel squeamish.

زمانی برای احساس حالت تهوع وجود ندارد.

Though insects are a dietary staple in much of the world, squeamish Western palates resist.

اگرچه حشرات یک غذای اصلی در بسیاری از نقاط جهان هستند، اما ذائقه نازک نارنجی غربی ها همچنان مقاومت می‌کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>