دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Stationary

  [ˈsteɪʃəneri]

Adjective

not moving; not intended to be moved

ناجنبا، غیر متحرک، بی حرکت، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته شده

​not changing in condition or quantity

ثابت، پایا، ایستا، ایستمند، غیرمتغیر

Synonyms

motionless, standing, at a standstill, parked, fixed, moored, static, inert, unmoving, stock-still

Antonyms

moving, travelling, mobile, shifting, variable, volatile, unstable, changeable, inconstant

Examples

A factory engine is stationary.

موتور کارخانه‌ ثابت‌ است‌.

The population of our town has been stationary for a decade.

جمعیت‌ شهر ما برای یک‌ دهه‌ ثابت‌ مانده است‌.

Caught in the middle of traffic, the frightened pedestrian remained stationary in the busy street.

عابر پیاده ی وحشت‌ زده که‌ در ترافیک‌ گیر کرده بود، در خیابان شلوغ بی‌حرکت‌ ماند.

A stationary engine

موتور خاموش

Stationary machinery

ماشین‌آلات خوابیده

A stationary gun

توپ غیر قابل حمل

Stationary population

جمعیت ثابت

The patient's condition has remained stationary.

وضع بیمار تغییر نکرده است.

For a time, the shadow remained stationary.

سایه تا مدتی بی‌حرکت باقی ماند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>