Stunted
[ˈstʌntɪd]Adjective
that has not been able to grow or develop as much as it should
از رشد بازمانده، جلو رشد را گرفتن، بازمانده از پیشرفت، رشد نیافته
Synonyms
undersized, dwarfed, little, small, tiny, diminutive, dwarfish
Examples
Stunted trees
درختان رشد نکرده
The stunted lives of children deprived of education
زندگی بدون پیشرفت کودکان بازمانده از تحصیل
His arms were exceptionally short, almost stunted.
بازوهای او به طور استثنایی کوتاه و تقریباً رشد نکرده بودند.
Lack of adequate nutrition often leads to stunted growth in children.
فقدان تغذیه کافی اغلب منجر به توقف رشد در کودکان می شود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.