دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Stunted

  [ˈstʌntɪd]

Adjective

that has not been able to grow or develop as much as it should

از رشد بازمانده، جلو رشد را گرفتن، بازمانده از پیشرفت، رشد نیافته

Synonyms

undersized, dwarfed, little, small, tiny, diminutive, dwarfish

Examples

Stunted trees

درختان رشد نکرده

The stunted lives of children deprived of education

زندگی بدون پیشرفت کودکان بازمانده از تحصیل

His arms were exceptionally short, almost stunted.

بازوهای او به طور استثنایی کوتاه و تقریباً رشد نکرده بودند.

Lack of adequate nutrition often leads to stunted growth in children.

فقدان تغذیه کافی اغلب منجر به توقف رشد در کودکان می شود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>