Stupor
[ˈstuːpər]Noun
a state in which you are unable to think, hear, etc. clearly, especially because you have drunk too much alcohol, taken drugs or had a shock
(در اثر ضربهی روحی یا مواد مخدر و غیره) منگی، گیجی، از خود بیخودی، بی حسی، مدهوشی، نشئگی، رخوت، بی تفاوتی، بهت
Synonyms
daze, numbness, unconsciousness, trance, coma, inertia, lethargy, torpor, stupefaction, insensibility
Examples
He fell to the ground in a stupor.
او در حالت نشئگی به زمین افتاد.
The pain roused him from his drunken stupor.
درد او را از گیجی مستی بیدار کرد.
The police officer was unable to talk to the hospitalized victim as she was still in a stupor.
افسر پلیس نتوانست با قربانی بستری شده در بیمارستان صحبت کند زیرا او هنوز در حالت بیحسی بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.