Stymie
[ˈstaɪmi]Verb
to prevent somebody from doing something that they have planned or want to do; to prevent something from happening
گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن
Synonyms
frustrate, defeat, foil, thwart, puzzle, stump, snooker, hinder, confound, mystify, balk, flummox, throw a spanner in the works, nonplus, spike (someone's) guns
Examples
To stymie a plan
نقشهای را ناکام کردن
He found himself stymied by an old opponent.
او خود را گرفتار یک حریف قدیمی دید.
Financial difficulties have stymied the company’s growth.
مشکلات مالی مانع از رشد شرکت شده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.