دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سیزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Subjugate

  [ˈsʌbdʒuɡeɪt]

Verb

to defeat somebody/something; to gain control over somebody/something

تحت اختیار در آوردن، مقهور کردن، زیر یوغ در آوردن، تحت استیلا در آوردن، چیره شدن (بر)، رام کردن، لگام پذیر کردن، مهار کردن

Synonyms

conquer, master, overcome, defeat, crush, suppress, put down, overthrow, tame, lick, subdue, overpower, quell, rule over, enslave, vanquish, hold sway over, bring to heel, bring (someone) to his knees, bring under the yoke

Examples

To subjugate a wild horse

اسب وحشی را رام کردن

She knew how to subjugate her own feelings.

او می‌دانست که چگونه احساسات خود را مهار کند.

European powers that were subjugating the African people.

قدرت اروپایی که مردم افریقا را تحت اختیار خود در می‌آوردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>