دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Subside

  [səbˈsaɪd]

Verb

to become calmer, quieter or less intense

فروکش کردن، آرام شدن

(of water) to go back to a normal level

ته نشست کردن، رسوب کردن

(of land or a building) to sink to a lower level; to sink lower into the ground

نشست کردن، فرورفتن

Synonyms

decrease, diminish, lessen, ease, moderate, dwindle, wane, recede, ebb, abate, let up, peter out, slacken, melt away, quieten, level off, de-escalate, collapse, sink, cave in, drop, lower, settle, fall, decline, ebb, descend

Antonyms

rise, increase, grow, mount, soar, swell, intensify, wax, heighten, escalate, inflate, tumefy

Examples

After the excessive rains stopped, the flood waters subsided.

بعد از توقف‌ باران های سنگین‌، سیل‌ فروکش‌ کرد.

The waves subsided when the winds ceased to blow.

وقتی‌ که‌ وزش بادها متوقف‌ شد، امواج فروکش‌ کردند.

Danny’s anger subsided when the culprit apologized.

وقتی‌ که‌ مجرم عذرخواهی‌ نمود، خشم‌ «دنی‌» فروکش‌ کرد.

The storm will subside.

توفان آرام خواهد شد.

The child's fever subsided.

تب کودک فروکش کرد.

Near the river the soil has subsided.

در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>