Substantiate
[səbˈstænʃieɪt]Verb
to provide information or evidence to prove that something is true
واقعیت دادن، هستی دادن، تحقق بخشیدن، تنمند کردن، جسمیت دادن، اثبات کردن، دلیل و مدرک آوردن
Synonyms
support, prove, confirm, establish, affirm, verify, validate, bear out, corroborate, attest to, authenticate
Antonyms
contradict, refute, disprove, negate, invalidate, rebut, make a nonsense of, prove false, controvert, confute
Examples
To substantiate a claim
ادعایی را اثبات کردن
The results of the tests substantiated his claims.
نتایج آزمایش ها ادعای او را ثابت کرد.
They made accusations which could not be substantiated.
اتهاماتی مطرح کردند که قابل اثبات نبود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.