دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Substantiate

  [səbˈstænʃieɪt]

Verb

to provide information or evidence to prove that something is true

واقعیت دادن، هستی دادن، تحقق بخشیدن، تنمند کردن، جسمیت دادن، اثبات کردن، دلیل و مدرک آوردن

Synonyms

support, prove, confirm, establish, affirm, verify, validate, bear out, corroborate, attest to, authenticate

Antonyms

contradict, refute, disprove, negate, invalidate, rebut, make a nonsense of, prove false, controvert, confute

Examples

To substantiate a claim

ادعایی را اثبات کردن

The results of the tests substantiated his claims.

نتایج آزمایش ها ادعای او را ثابت کرد.

They made accusations which could not be substantiated.

اتهاماتی مطرح کردند که قابل اثبات نبود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>