دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Subterfuge

  [ˈsʌbtərfjuːdʒ]

Noun

a secret, usually dishonest, way of behaving

بهانه، دستاویز، مستمسک، ترفند

Synonyms

trick, dodge, ploy, shift, manoeuvre, deception, evasion, pretence, pretext, ruse, artifice, duplicity, stratagem, deviousness, machination

Examples

A subterfuge to get her own way

مستمسکی برای دستیابی به خواسته‌ی خود

Malingering was a good subterfuge.

خود را به مریضی زدن بهانه‌ی خوبی بود.

Journalists often use subterfuge to obtain material for stories.

روزنامه‌نگاران اغلب برای به دست آوردن مطالبی برای گزارش ها از عذر و بهانه استفاده می‌کنند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>