Subterfuge
[ˈsʌbtərfjuːdʒ]Noun
a secret, usually dishonest, way of behaving
بهانه، دستاویز، مستمسک، ترفند
Synonyms
trick, dodge, ploy, shift, manoeuvre, deception, evasion, pretence, pretext, ruse, artifice, duplicity, stratagem, deviousness, machination
Examples
A subterfuge to get her own way
مستمسکی برای دستیابی به خواستهی خود
Malingering was a good subterfuge.
خود را به مریضی زدن بهانهی خوبی بود.
Journalists often use subterfuge to obtain material for stories.
روزنامهنگاران اغلب برای به دست آوردن مطالبی برای گزارش ها از عذر و بهانه استفاده میکنند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.