Tacit
[ˈtæsɪt]Adjective
that is suggested indirectly or understood, rather than said in words
ضمنی، مستتر، تلویحی، با زبان بیزبانی، به طور سربسته
Synonyms
implied, understood, implicit, silent, taken for granted, unspoken, inferred, undeclared, wordless, unstated, unexpressed
Antonyms
stated, spoken, explicit, expressed, spelled-out
Examples
Tacit approval
توافق ضمنی
He gave his tacit agreement to the plan.
او موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کرد.
By tacit agreement, Clark's friends all avoided any mention of his mentally ill wife.
طبق توافق ضمنی به عمل آمده، دوستان کلارک هیچ اشاره ای به مبحث همسر روان پریش وی نکردند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.