دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Tacit

  [ˈtæsɪt]

Adjective

that is suggested indirectly or understood, rather than said in words

ضمنی، مستتر، تلویحی، با زبان بی‌زبانی، به طور سربسته

Synonyms

implied, understood, implicit, silent, taken for granted, unspoken, inferred, undeclared, wordless, unstated, unexpressed

Antonyms

stated, spoken, explicit, expressed, spelled-out

Examples

Tacit approval

توافق ضمنی

He gave his tacit agreement to the plan.

او موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کرد.

By tacit agreement, Clark's friends all avoided any mention of his mentally ill wife.

طبق توافق ضمنی به عمل آمده، دوستان کلارک هیچ اشاره ای به مبحث همسر روان پریش وی نکردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>