Tantalize
[ˈtæntəlaɪz]Verb
to make you want something that you cannot have or do
جوش به دل کسی دادن، عطش کسی را تیز کردن، خواست افزایی کردن، دل کسی را آب کردن
Synonyms
torment, tease, taunt, torture, provoke, entice, lead on, titillate, make someone's mouth water, keep someone hanging on
Examples
Give the dog the bone don't tantalize him.
آن استخوان را به سگ بده، دلش را آب نکن.
He tantalized the dog, waving the strip of bacon in front of its nose.
اوبا تکان دادن تکه ای از گوشت خوک جلوی بینی سگ باعث شد او برای گرفتنش تقلا کند.
you visit but play coy / thus tantalizing me by feeding the flames of your desirability
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی/بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.