دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Tantalize

  [ˈtæntəlaɪz]

Verb

to make you want something that you cannot have or do

جوش به دل کسی دادن، عطش کسی را تیز کردن، خواست افزایی کردن، دل کسی را آب کردن

Synonyms

torment, tease, taunt, torture, provoke, entice, lead on, titillate, make someone's mouth water, keep someone hanging on

Examples

Give the dog the bone don't tantalize him.

آن استخوان را به سگ بده، دلش را آب نکن.

He tantalized the dog, waving the strip of bacon in front of its nose.

اوبا تکان دادن تکه ای از گوشت خوک جلوی بینی سگ باعث شد او برای گرفتنش تقلا کند.

you visit but play coy / thus tantalizing me by feeding the flames of your desirability

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی/بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>