دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Tendency

  [ˈtendənsi]

Noun

leaning; movement in a certain direction OR if somebody/something has a particular tendency, they are likely to behave or act in a particular way AND a new custom that is starting to develop

گرایش‌، حرکت‌ بسوی خاص، تمایل‌، میل، رغبت، استعداد

Synonyms

trend, drift, movement, turning, heading, course, drive, bearing, direction, bias, inclination, leaning, bent, liability, readiness, disposition, penchant, propensity, susceptibility, predisposition, predilection, proclivity, partiality, proneness

Examples

My algebra teacher has a tendency to forget the students' names.

معلم‌ جبر من‌ این‌ گرایش‌ را دارد که‌ نام دانش‌ آموزانش‌ را فراموش می‌کند.

His tendency was to work hard in the morning and then to take it easy in the afternoon.

او گرایش‌ داشت‌ که‌ صبح ها سخت‌ کار کند و بعد از ظهرها استراحت‌ کند.

The tendency in all human beings is to try to survive.

گرایش‌ همه‌ انسان ها این‌ است‌ که‌ تلاش کنند زنده بمانند.

Homicidal tendencies

تمایلات آدمکشانه

Prices tend to show an upward tendency.

قیمت‌ها رو به افزایش هستند.

He has a tendency toward exaggeration.

او اهل غلو کردن است.

Jaffar's tendency to get fat

استعداد جعفر به چاق شدن

The tendency of some writers toward leftist ideas

گرایش برخی نویسندگان به عقاید چپی

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>