دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Terminate

  [ˈtɜːrmɪneɪt]

Verb

to end; to make something end

پایان دادن یا یافتن، خاتمه دادن یا یافتن، فرجامیدن، به اتمام رساندن یا رسیدن

to remove someone from their job

به خدمت کسی خاتمه دادن، (از خدمت) منفصل کردن

Synonyms

end, stop, conclude, finish, complete, axe, cut off, wind up, put an end to, discontinue, pull the plug on, belay, bring or come to an end, cease, end, close, finish, run out, expire, lapse, abort

Antonyms

start, open, begin, introduce, initiate, commence, instigate, inaugurate

Examples

To terminate a conference

کنفرانس را به پایان رساندن

His heart attack terminated the interview.

سکته‌ی قلبی او، مصاحبه را خاتمه داد.

The fight terminated with his victory.

مشت‌بازی با پیروزی او به پایان رسید.

This railway terminates in Kerman.

این خط آهن در کرمان خاتمه می‌یابد.

He was terminated last year.

پارسال به خدمت او خاتمه دادند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>