دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Terse

  [tɜːrs]

Adjective

using few words and often not seeming polite or friendly

موجز، مختصر و مفید، کوتاه، کم‌گوی، کم‌گفتار، کوته‌گو، کم‌حرف

Synonyms

curt, abrupt, brusque, short, rude, tart, snappy, gruff, concise, short, brief, clipped, neat, to the point, crisp, compact, summary, condensed, incisive, elliptical, laconic, succinct, pithy, monosyllabic, gnomic, epigrammatic, aphoristic, sententious

Antonyms

lengthy, rambling, roundabout, long-winded, confused, vague, wordy, discursive, verbose, circumlocutory, polite, chatty

Examples

His answers were clipped and terse.

پاسخ‌های او شمرده و موجز بودند.

He remained terse during the interview.

طی مصاحبه خیلی کم‌حرف بود.

The president issued a terse statement denying the charges.

رئیس جمهور با صدور بیانیه ای کوتاه این اتهامات را رد کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>