Theory
[ˈθiːəri]Noun
a formal set of ideas that is intended to explain why something happens or exists
(در اصل) بررسی فکری، ژرف اندیشی، نظریه، فرضیه، دیدمان، نگره، فرا نگره (از قانون law ضعیفتر و از فرضیه یا پنداره hypothesis قویتر است)
the principles on which a particular subject is based
نظر، عقیده، نگرش، بینش
an opinion or idea that somebody believes is true but that is not proved
(عامیانه) حدس، گمان، انگار
Synonyms
hypothesis, philosophy, system of ideas, plan, system, science, scheme, proposal, principles, ideology, thesis
Antonyms
fact, experience, practice, reality, certainty
Examples
Einstein’s theory is really too difficult for the average person to understand.
براستی درک نظریهی انیشتین برای افراد عادی بسیار دشوار است.
My uncle has a theory about the effect of weather on baseball batters.
عموی من راجع به تأثیر آب و هوا بر توپ زن های بازی بیس بال فرضیهای دارد.
No one has advanced a theory explaining the beginnings of writing.
هیچکس نظریهی متقاعدکنندهای را ارائه نداده است که پیدایش خط را توضیح دهد.
Theory of probability
دیدمان احتمالات
The theory of evolution
نظریهی تکامل (دیدمان فرگشت)
The theory of relativity
نظریهی نسبیت (دیدمان همچندی)
Her theory that our neighbor was a spy.
حدس او مبنی بر اینکه همسایهی ما جاسوس بود.
His method is based on the theory that people learn better from actual experience than from books.
روش او بر این بینش استوار است که مردم از تجربهی عملی بهتر میآموزند تا از کتاب.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما