دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Therapy

  [ˈθerəpi]

Noun

the treatment of a physical problem or an illness

درمان، معالجه، مداوا، (در ترکیب) - درمانی، - درمان

the treatment of problems with somebody's mental health by talking with them

روان درمانی

Synonyms

remedy, treatment, cure, healing, method of healing, remedial treatment, psychotherapy, analysis, psychoanalysis

Examples

Hydrotherapy

آب درمانی

He is receiving therapy for cancer.

او در حال درمان سرطان است.

Most Leukaemia patients undergo some sort of drug therapy. (= treatment using drugs).

اکثر بیماران لوسمی دارو درمانی می شوند. (= درمان با استفاده از داروها).

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>